من حسن منصوریان هستم...متولد آبان سال ۱۳۵۷و فرزند سوم خانواده .پدرم معمار است و مادرم هم خانه دار. پنج برادر و دو خواهر هستیم.دوران کودکی و نوجوانی ام مانند همه هم نسلهایم با مدرسه و کتاب و درس و بازی طی شد. شاید تصاویر تشیع جنازه شهداء بخصوص پسر عمه شهیدم یا مراسمات ارتحال امام در خرداد ماه68 و یا روزهای بازگشت اسراء و آزادگان و حتی روزهای انتخاباتی مجلس و ریاست جمهوری اون روزها، فصل مشترک تمام خاطرات بچه های اول انقلاب است. سالهای مدرسه و دبیرستان زود تمام شد و من آماده رفتن به دانشگاه می شدم...سال ۱۳۷۵...فضای عمومی کشور بعد از دوران جنگ و بازسازی وارد مرحله جدیدی می شد...این مطلب رو از تیتر روزنامه ها یا از تغییر روش زندگی مردم هم میشد حدس زد...
روزنامه ها به سلاطین فرهنگی جامعه تبدیل شده بودند... کم کم بحثهای شبهه و ایراد شروع شد... نه تنها من بلکه تمام قشر جوانان اون روزها با یک سیل فرهنگی جدید مواجه شدیم... مساله حجاب یا آزادی یا ماهواره... خروجی این حرفها و مسائل شد دانشجوی سیاسی...
گفتم که سال ۱۳۷۵ وارد دانشگاه شدم... رشته عمران... به عشق مهندس ساختمان شدن... خب البته یه جورایی هم دوست داشتم مانند پدرم یک معمار خوب شوم... تااینکه رسیدیم به خرداد ۱۳۷۶ و زمان انتخابات ریاست جمهوری... فضای سیاسی ملتهب از بحثهای دانشجویی تقریبا دوقطبی ترین انتخابات رو رقم زده بود... البته اینکه بگویم قشر مذهبی راستی بودند و غرب زده ها چپی، خلاف گفته ام... حق مطلب اینکه هرکسی باب میل خود انتخاب خود را انجام داد...
درست بعد از اون اتفاقات بود که من به عنوان یک دانشجو جذب بحثهای سیاسی شدم... متاسفانه در اون سالها با عنوان بحث سیاسی القاء شبهات دینی می کردند...
البته یه چیز یادم رفت که بگویم... قبل از رفتن من به دانشگاه، برادر بزرگترم (جواد) وارد حوزه علمیه مشهد شده بود، به همین جهت دسترسی من به پاسخ شبهات خیلی آسانتر از سایر دانشجوها بود...
تقریبا پای ثابت تمام بحثها بودم... چه بعنوان مستمع و چه بعنوان شرکت کننده... تا اینکه ثمره تمام آن بحثها یک چیز شد...
علی رغم مهارت و استعداد در رشته عمران دیدم که علوم انسانی بخصوص علوم حوزوی و فلسفه بسیار جذاب و دوست داشتنی هستند...سال۱۳۷۷ وارد حوزه علمیه شدم... اون روزها برای خیلی ها عجیب بود که یک نفر با تحصیلات دانشگاهی و مهندسی وارد حوزه علمیه شود ولی من حقیقتا زمانی که وارد محیط حوزه علمیه شدم چنان مجذوب دروس حوزه و اساتید آن شدم که ذره ای از این تصمیمم ناراحت نیستم...
البته گاها از گوشه و کنار می شنیدیم که مورد تمسخر و یا شماتت از سوی برخی قرار می گرفتیم... اما ما مصمم بودیم...
سا1380 با دختری از خانواده سادات حسینی ازدواج کردم که حاصل زندگی مشترکم دو پسر به نام محمدحسین و محمود و دو دختر به نام حسنا و اسماء است.
در این سالها چهارنفر از ما برادران منصوریان وارد حوزه علمیه شده بودیم... جواد و موسی و علی و حقیر... برادر کوچکتر هم رفت دانشگاه و مهندس شد...
سالهای تحصیل مقدمات در خدمت استاد حجت هاشمی خراسانی بودیم...ادامه سطح و خارج از سطح را در مدرسه آیت الله خویی (ره) در محضر حضرات آیات مرتضوی و اشرفی شاهرودی و رضازاده ادامه دادیم...اینکه به علوم عقلی و فلسفه، خانوادگی علاقه مند هستیم، بر اهل علم مشهد و دیگران پوشیده نیست... شاید فلسفه و حکمت تنها بحث رایج گعده های دوستانه ما است. همزمان با اتمام دروس کفایه و مکاسب مشغول نگارش پایان نامه شدم...
حوالی سال89 بود که با دفاع از پایان نامه باعنوان «قاعده قرعه» موفق به اخذ فوق لیسانس شدم و در سال ۹۶ هم با گذراندن و قبولی در امتحان جامع، مدرک دکترا در رشته «فقه حکومتی» را اخذ نمودم...
البته جهت ترویج مقالات و نظرات خود در زمینه؛ سیاسی و حکومتی،با کمک دوستان 2 عدد فصلنامه با نام «فجر صادق» و «نور معرفت» را منتشر کردیم و الحمدلله در فضایی که مطالب سیاسی خریدار چندانی نداشت، جای خوبی بین طلاب باز کرد...
اینکه در این سالها چه فعالیتهایی داشتم ،واقعا کمی حوصله بر است... ولی حقیر همیشه دغدغه فرهنگی و نیاز به فعالیتهای فرهنگی را داشتم... به همین جهت بعداز سالها تدریس حتی در روستاهای اطراف مشهد مانند؛ انداد و جاغرق و طرقبه، و خدمتگذاری در مجموعه مدرسه علمیه انوارالصادق را به صورت جدی آغاز کردم...
تحصیل، تدریس، تبلیغ... سه رکن زندگی یک طلبه است که حقیر نیز همیشه سعی کردم که در این سه جهت حرکت کنم...
شاید برکت زندگی خود را در ادای زکات علم خود می دانم... وقتی که به اصرار شهردار مشهد مقدس جناب آقای مرتضوی شدم مشاور شهردار و نماینده در ستاد ساماندهی فرهنگی حاشیه شهر مشهد، مطمئن بودم که به عنوان یک طلبه می توانم منشاء کارهای مثبتی باشم... چون مطلع شدم که اصل تشکیل ستاد توسط حضرت آیت الله مکارم شیرازی بابت حل مشکلات حاشیه شهر به عرض حضرت آقا حفظه الله رسانده بودند و ایشون نیز به آیت الله علم الهدی دستور تشکیل این ستاد را دادند...
از ساماندهی مساجد و جلسات فرهنگی گرفته تا طرح پاکسازی مناطق پرخطر حاشیه شهر...کوچه به کوچه حاشیه شهر را قدم زدیم و هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم...
شاید ماجراهای اسماعیل آباد و کال زرکش و قلعه ساختمان و بلوار نجف و غیره و غیره در حوصله نباشد ولی برای حرکت فرهنگی حاشیه شهر همه را به میدان آوردم... از علماء گرفته تا سپاه و بسیج... کارهای خوبی هم صورت پذیرفت...
سال۹۶ هم نامزد انتخابات شورای شهر مشهد شدم... حقیقتا در سال ۱۳۹۴و در انتخابات مجلس خبرگان فعالیت بسیاری داشتم و با فضای انتخابات آشنا بودم، به همین جهت به خاطر فشار فضای انتخابات قصد حضور نداشتم ولی نهایتا وارد انتخابات شدم... به نظر خودم که تعداد آراء خوبی هم کسب کردم ولی کافی نبود و در نهایتا عضو علی البدل شدم...
علی الظاهر در سال ۱۳۹۶ می بایست پایان کار بنده در شهرداری و حاشیه شهر می بود ولی شهردار جدید آقای تقی زاده پیشنهاد ادامه همکاری دادند و علی رغم تخالف منش سیاسی، بنده به عنوان مشاور شهردار ماندم...
اینجا برای اولین بار این جملات را بر زبان می آورم...
ادامه دارد...
من حسن منصوریان هستم...متولد آبان سال ۱۳۵۷و فرزند سوم خانواده .پدرم معمار است و مادرم هم خانه دار. پنج برادر و دو خواهر هستیم.دوران کودکی و نوجوانی ام مانند همه هم نسلهایم با مدرسه و کتاب و درس و بازی طی شد. شاید تصاویر تشیع جنازه شهداء بخصوص پسر عمه شهیدم یا مراسمات ارتحال امام در خرداد ماه68 و یا روزهای بازگشت اسراء و آزادگان و حتی روزهای انتخاباتی مجلس و ریاست جمهوری اون روزها، فصل مشترک تمام خاطرات بچه های اول انقلاب است. سالهای مدرسه و دبیرستان زود تمام شد و من آماده رفتن به دانشگاه می شدم...سال ۱۳۷۵...فضای عمومی کشور بعد از دوران جنگ و بازسازی وارد مرحله جدیدی می شد...این مطلب رو از تیتر روزنامه ها یا از تغییر روش زندگی مردم هم میشد حدس زد...
روزنامه ها به سلاطین فرهنگی جامعه تبدیل شده بودند... کم کم بحثهای شبهه و ایراد شروع شد... نه تنها من بلکه تمام قشر جوانان اون روزها با یک سیل فرهنگی جدید مواجه شدیم... مساله حجاب یا آزادی یا ماهواره... خروجی این حرفها و مسائل شد دانشجوی سیاسی...
گفتم که سال ۱۳۷۵ وارد دانشگاه شدم... رشته عمران... به عشق مهندس ساختمان شدن... خب البته یه جورایی هم دوست داشتم مانند پدرم یک معمار خوب شوم... تااینکه رسیدیم به خرداد ۱۳۷۶ و زمان انتخابات ریاست جمهوری... فضای سیاسی ملتهب از بحثهای دانشجویی تقریبا دوقطبی ترین انتخابات رو رقم زده بود... البته اینکه بگویم قشر مذهبی راستی بودند و غرب زده ها چپی، خلاف گفته ام... حق مطلب اینکه هرکسی باب میل خود انتخاب خود را انجام داد...
درست بعد از اون اتفاقات بود که من به عنوان یک دانشجو جذب بحثهای سیاسی شدم... متاسفانه در اون سالها با عنوان بحث سیاسی القاء شبهات دینی می کردند...
البته یه چیز یادم رفت که بگویم... قبل از رفتن من به دانشگاه، برادر بزرگترم (جواد) وارد حوزه علمیه مشهد شده بود، به همین جهت دسترسی من به پاسخ شبهات خیلی آسانتر از سایر دانشجوها بود...
تقریبا پای ثابت تمام بحثها بودم... چه بعنوان مستمع و چه بعنوان شرکت کننده... تا اینکه ثمره تمام آن بحثها یک چیز شد...
علی رغم مهارت و استعداد در رشته عمران دیدم که علوم انسانی بخصوص علوم حوزوی و فلسفه بسیار جذاب و دوست داشتنی هستند...سال۱۳۷۷ وارد حوزه علمیه شدم... اون روزها برای خیلی ها عجیب بود که یک نفر با تحصیلات دانشگاهی و مهندسی وارد حوزه علمیه شود ولی من حقیقتا زمانی که وارد محیط حوزه علمیه شدم چنان مجذوب دروس حوزه و اساتید آن شدم که ذره ای از این تصمیمم ناراحت نیستم...
البته گاها از گوشه و کنار می شنیدیم که مورد تمسخر و یا شماتت از سوی برخی قرار می گرفتیم... اما ما مصمم بودیم...
سا1380 با دختری از خانواده سادات حسینی ازدواج کردم که حاصل زندگی مشترکم دو پسر به نام محمدحسین و محمود و دو دختر به نام حسنا و اسماء است.
در این سالها چهارنفر از ما برادران منصوریان وارد حوزه علمیه شده بودیم... جواد و موسی و علی و حقیر... برادر کوچکتر هم رفت دانشگاه و مهندس شد...
سالهای تحصیل مقدمات در خدمت استاد حجت هاشمی خراسانی بودیم...ادامه سطح و خارج از سطح را در مدرسه آیت الله خویی (ره) در محضر حضرات آیات مرتضوی و اشرفی شاهرودی و رضازاده ادامه دادیم...اینکه به علوم عقلی و فلسفه، خانوادگی علاقه مند هستیم، بر اهل علم مشهد و دیگران پوشیده نیست... شاید فلسفه و حکمت تنها بحث رایج گعده های دوستانه ما است. همزمان با اتمام دروس کفایه و مکاسب مشغول نگارش پایان نامه شدم...
حوالی سال89 بود که با دفاع از پایان نامه باعنوان «قاعده قرعه» موفق به اخذ فوق لیسانس شدم و در سال ۹۶ هم با گذراندن و قبولی در امتحان جامع، مدرک دکترا در رشته «فقه حکومتی» را اخذ نمودم...
البته جهت ترویج مقالات و نظرات خود در زمینه؛ سیاسی و حکومتی،با کمک دوستان 2 عدد فصلنامه با نام «فجر صادق» و «نور معرفت» را منتشر کردیم و الحمدلله در فضایی که مطالب سیاسی خریدار چندانی نداشت، جای خوبی بین طلاب باز کرد...
اینکه در این سالها چه فعالیتهایی داشتم ،واقعا کمی حوصله بر است... ولی حقیر همیشه دغدغه فرهنگی و نیاز به فعالیتهای فرهنگی را داشتم... به همین جهت بعداز سالها تدریس حتی در روستاهای اطراف مشهد مانند؛ انداد و جاغرق و طرقبه، و خدمتگذاری در مجموعه مدرسه علمیه انوارالصادق را به صورت جدی آغاز کردم...
تحصیل، تدریس، تبلیغ... سه رکن زندگی یک طلبه است که حقیر نیز همیشه سعی کردم که در این سه جهت حرکت کنم...
شاید برکت زندگی خود را در ادای زکات علم خود می دانم... وقتی که به اصرار شهردار مشهد مقدس جناب آقای مرتضوی شدم مشاور شهردار و نماینده در ستاد ساماندهی فرهنگی حاشیه شهر مشهد، مطمئن بودم که به عنوان یک طلبه می توانم منشاء کارهای مثبتی باشم... چون مطلع شدم که اصل تشکیل ستاد توسط حضرت آیت الله مکارم شیرازی بابت حل مشکلات حاشیه شهر به عرض حضرت آقا حفظه الله رسانده بودند و ایشون نیز به آیت الله علم الهدی دستور تشکیل این ستاد را دادند...
از ساماندهی مساجد و جلسات فرهنگی گرفته تا طرح پاکسازی مناطق پرخطر حاشیه شهر...کوچه به کوچه حاشیه شهر را قدم زدیم و هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم...
شاید ماجراهای اسماعیل آباد و کال زرکش و قلعه ساختمان و بلوار نجف و غیره و غیره در حوصله نباشد ولی برای حرکت فرهنگی حاشیه شهر همه را به میدان آوردم... از علماء گرفته تا سپاه و بسیج... کارهای خوبی هم صورت پذیرفت...
سال۹۶ هم نامزد انتخابات شورای شهر مشهد شدم... حقیقتا در سال ۱۳۹۴و در انتخابات مجلس خبرگان فعالیت بسیاری داشتم و با فضای انتخابات آشنا بودم، به همین جهت به خاطر فشار فضای انتخابات قصد حضور نداشتم ولی نهایتا وارد انتخابات شدم... به نظر خودم که تعداد آراء خوبی هم کسب کردم ولی کافی نبود و در نهایتا عضو علی البدل شدم...
علی الظاهر در سال ۱۳۹۶ می بایست پایان کار بنده در شهرداری و حاشیه شهر می بود ولی شهردار جدید آقای تقی زاده پیشنهاد ادامه همکاری دادند و علی رغم تخالف منش سیاسی، بنده به عنوان مشاور شهردار ماندم...
اینجا برای اولین بار این جملات را بر زبان می آورم...
ادامه دارد...
خدا همه خدمتگذاران به اسلام و این نظام اسلامی رو طول عمر و عافیت و توفیق بیش از پیش عطا کند.